پارت سی و یکم :

ستایش تند سر چرخاند و این بار حیرت زده به برادرش نگاه کرد. سورن در چند قدمی میز پدرش صاف ایستاده بود و با نگاه او مردمک‌هایش را به سمتی دیگر چرخاند.

- چی داری می‌گی بابا؟ میکائیل کیه دیگه؟

قفسه‌ی سینه‌اش به هیجان افتاد و هر چه می‌گذشت ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.